آیا تا به حال فکر کردهاید که تصمیمهای استراتژیک کسبوکارتان بر چه مبنایی گرفته میشوند؟ نقشه واردلی (Wardley Map) یک ابزار بصری است که به شما کمک میکند کسبوکارتان را مثل یک نقشه واقعی ببینید، نقاط قوت و ضعف را شناسایی کنید و مسیر رشد را با اطمینان طراحی کنید.
در این مقاله از آکادمی پاکراه، با مفاهیم نقشه واردلی، محورهای اصلی آن و روش ترسیم نقشه آشنا میشوید و مثالهای ملموس ایرانی کمک میکنند تا بتوانید این مفاهیم را در کسبوکار خود به کار ببرید.
نقشه واردلی (Wardley Map) چیست؟
نقشه واردلی (Wardley Map) یک ابزار تصویری است که به شما کمک میکند کسبوکارتان را مثل یک نقشه واقعی ببینید؛ یعنی بدانید الان کجای مسیر هستید، چه چیزی در اختیار دارید، چه چیزی باید بسازید و چه چیزی را باید حذف کنید.

در واقع نقشه واردلی به مدیران، استارتاپها و حتی مشاوران کمک میکند بهجای تصمیمگیری بر اساس حدس و احساس، بر اساس موقعیت واقعی اجزای کسبوکار تصمیم بگیرند.
فرض کنید شما صاحب یک کافه اینترنتی هستید.
برای سرویسدهی به مشتریها، چند جزء اصلی دارید:
- اینترنت،
- کامپیوتر،
- نرمافزار مدیریت سفارش،
- پرسنل،
- خدمات خاص مثل بازی گروهی یا پرینت.
در نقشه واردلی، این اجزا را روی دو محور قرار میدهید:
- محور عمودی: چقدر برای مشتری ارزش دارد؟
- محور افقی: در چه مرحلهای از تکامل است؟ (ایده تازه، محصول جدید، یا خدمت استاندارد و تکراری)
وقتی این نقشه را بکشید، متوجه میشوید مثلاً “اینترنت” دیگر نوآوری نیست، بلکه یک زیرساخت عمومی است، پس نباید رویش وقت بگذارید.
اما “خدمات بازی گروهی” هنوز نوآورانه و تمایزآفرین است، پس باید روی آن تمرکز کنید.
نقشه واردلی کمک میکند منابع و انرژی خود را در جای درست صرف کنید و بدانید کدام بخش از کسبوکارتان باید بهبود یابد، کدام را باید بسازید و کدام را باید به دیگران بسپارید.
ریشهها و بنیانگذار Wardley Map
نقشه واردلی (Wardley Map) حاصل تجربه و کنجکاوی فردی به نام سایمون واردلی (Simon Wardley) است؛ مدیری بریتانیایی که در دههی ۲۰۰۰ میلادی به دنبال راهی بود تا تصمیمهای استراتژیک در کسبوکار را شفاف، منطقی و قابل دیدن کند.

داستان شکلگیری نقشه واردلی:
- سایمون واردلی مدیر یک شرکت فناوری بود که باید تصمیم میگرفت روی چه محصولاتی سرمایهگذاری کند،
- اما هر بار که به جلسات استراتژی میرفت، با نقشههایی روبهرو میشد که فقط شعار و جهت کلی داشتند، نه واقعیت میدانی،
- او احساس میکرد تیمها در تاریکی تصمیم میگیرند، بدون اینکه بدانند دقیقاً کجای مسیر هستند،
- در سال ۲۰۰۵، او تصمیم گرفت روشی طراحی کند تا بتواند کسبوکار را مثل یک نقشه جغرافیایی ببیند،
- جایی که هر مؤلفه (از ایده تا زیرساخت) جای خودش را روی نقشه دارد و حرکت هر بخش قابل مشاهده است.
به همین خاطر نقشهای طراحی کرد که دو محور داشت:
- محور عمودی: ارزش برای کاربر
- محور افقی: مرحلهی تکامل (از نوآوری تا خدمت عمومی)
او این روش را “Wardley Mapping” نامید و در ابتدا فقط برای تصمیمگیریهای درون شرکت خودش استفاده میکرد. اما بعد از دیدن نتایج چشمگیر، آن را بهصورت عمومی منتشر کرد تا دیگران هم بتوانند از آن بهره ببرند.
چرا محبوب شد؟
زیرا برخلاف مدلهای پیچیده مدیریت استراتژیک، نقشه واردلی:
- بصری و قابل فهم است،
- کمک میکند وابستگیها و فرصتها را ببینید،
- و باعث میشود تیمها بلندمدت فکر کنند نه مقطعی.
- اگر نقشه بیزینس را مثل یک نقشه گوگلمپ تصور کنیم،
- مدلهای سنتی فقط میگویند “برو شمال!”،
- اما نقشه واردلی دقیقاً نشان میدهد در چه شهری هستی، جادهها کداماند و چطور میتوانی به مقصد برسی.
ساختار نقشه واردلی
نقشه واردلی مثل یک نقشه جغرافیایی طراحی شده است، اما به جای شهر و جاده، اجزای کسبوکار را نشان میدهد. هر نقشه واردلی از دو محور اصلی تشکیل میشود که با هم به ما کمک میکنند موقعیت واقعی هر بخش از سیستم را درک کنیم و بدانیم چه چیزی برای کاربر ارزشآفرین است و چه چیزی هنوز در حال رشد و تکامل است.
به زبان ساده، این نقشه ترکیبی از آنچه کاربر میبیند (محور عمودی) و نحوه بلوغ هر مؤلفه در طول زمان (محور افقی) است. این دو محور در کنار هم تصویری روشن از وضعیت فعلی کسبوکار ارائه میدهند و پایه تصمیمگیریهای استراتژیک را میسازند.
1. محور عمودی: “ارزش برای کاربر”
محور عمودی در نقشه واردلی نشان میدهد هر مؤلفه یا بخشی از سیستم چقدر برای کاربر نهایی ارزش تولید میکند.
این محور از پایین (کمترین تاثیر مستقیم بر کاربر) تا بالا (بیشترین تاثیر مستقیم بر تجربه و رضایت کاربر) کشیده میشود.

چطور بفهمیم یک چیز کجای محور قرار میگیرد؟
برای هر مؤلفه از خود یا تیم بپرسید:
- آیا کاربر این مؤلفه را میبیند یا تجربهاش را مستقیماً تحتتأثیر قرار میدهد؟
- حذف یا ضعیف شدن این مؤلفه چقدر تجربه کاربر را خراب میکند؟
- آیا این مؤلفه دلیل اصلی انتخاب محصول ما توسط کاربر است؟
در قاعده کلی هرچه پاسخها به این سوالها مثبتتر باشند، مؤلفه بالاتر روی محور عمودی قرار میگیرد.
مثالی ملموس — اپ سفارش غذا (گامبهگام)
فرض کنید یک اپ موبایل سفارش غذا دارید. چند مؤلفه و جایگاه پیشنهادیشان:
- رابط سفارش (صفحه منو، سبد خرید) → بالای محور (مستقیماً تجربه کاربر است؛ کند شدن یا خطا، سفارش را از بین میبرد)،
- سرور پردازش سفارش → وسط، پایین تا میانه (کاربران مستقیم نمیبینند اما خرابی آن تجربه را بشدت تحتتأثیر قرار میدهد)،
- سیستم گزارش داخلی برای مدیران → پایین محور (برای کاربر نهایی قابل رویت نیست؛ ارزش مستقیم کم)،
- امکان پیشنهاد شخصیسازی شده (ریکامنِدیشن) → نزدیک بالایی (اگر تمایز رقابتی است، ارزش بالایی دارد).
اینطوری میبینید چه چیزی باید بیدرنگ، چه چیزی قابل بهبود تدریجی و چه چیزی قابل برونسپاری یا استانداردسازی است.
نکات عملی برای قرار دادن مؤلفهها در نقشه
- مستندسازی کنید: همیشه دلیل قرار گرفتن هر مؤلفه را جلویش بنویسید (چه تاثیری بر کاربر دارد؟)،
- از دید کاربر شروع کنید: نه از دید فناوری یا فرآیند داخلی،
- مقیاسبندی نسبی: محور عمودی معمولاً مقیاس عددی ندارد؛ قرار دادن نسبی (بالاتر/پایینتر) کافی است،
- چند ذینفع را بپرسید: دید تیم فنی و تیم محصول ممکن است متفاوت باشد — میانگین یا توافقی اتخاذ کنید،
- بازبینی دورهای: با تغییر بازار یا محصول جایگاهها تغییر میکنند؛ نقشه را آپدیت کنید.
معیارها و شاخصهای کمی (وقتی ممکن است بخواهید قابلسنجش کنید)
- تاثیر روی نرخ تبدیل (Conversion)،
- تاثیر بر رضایت کاربر (NPS / CSAT)،
- تعداد خطاها یا شکایات مرتبط،
- میزان استفاده مستقیم (تعداد تعاملات کاربر با آن مؤلفه).
اگر یک مؤلفه باعث افت تبدیل یا افزایش شکایت میشود، آن را بالاتر قرار دهید.
اشتباهات رایج درباره محور عمودی
- قرار دادن فقط بر اساس علاقه داخلی تیم (مثلا چون «جالبه» تیم فنی) نه بر اساس ارزش کاربر،
- نادیده گرفتن وابستگیها؛ مؤلفه پایین (زیرساخت) ممکن است ارزش مستقیم نداشته باشد اما بدون آن مؤلفههای بالاتر کار نمیکنند،
- ثابت پنداشتن جایگاهها؛ بسیاری از مؤلفهها با رشد محصول از پایین به بالا یا برعکس حرکت میکنند.
چکلیست سریع قبل از ثبت نهایی روی نقشه
- برای هر مؤلفه یک دلیل واضح برای موقعیتش نوشتم؟
- دید کاربر نهایی را در اولویت گذاشتم؟
- وابستگیهای پشتصحنه را بررسی کردم؟
- آیا این قرارگیری تصمیمات بعدی (ساختن، خریدن، برونسپاری) را هدایت میکند؟
2. محور افقی: “تکامل مؤلفهها”
محور افقی در نقشه واردلی نشان میدهد هر مؤلفهی کسبوکار در چه مرحلهای از تکامل یا بلوغ قرار دارد. بهعبارت ساده، این محور سیر رشد هر ایده از یک نوآوری خام تا تبدیل شدن به یک خدمت عمومی و استاندارد را نمایش میدهد.
مراحل چهارگانه محور افقی
سایمون واردلی برای نمایش بلوغ مؤلفهها، محور افقی را به چهار بخش تقسیم کرده است:
1. Genesis (نوآوری)
- نقطهای که ایده تازه متولد میشود،
- هنوز ثابت نشده، پرریسک و ناشناخته است،
- بیشتر حاصل خلاقیت، الهام و آزمون و خطاست.

2. Custom Built (سفارشیسازی شده)
- ایده به واقعیت تبدیل شده ولی فقط برای یک شرکت یا نیاز خاص طراحی شده است،
- توسعه و نگهداری گران است و استانداردی برایش وجود ندارد.
3. Product (محصول تجاری)
- راهحل به بازار وارد شده و کاربران بیشتری از آن استفاده میکنند،
- ویژگیها، قیمت و پشتیبانی آن مشخص است،
- رقابت شروع میشود و تمرکز از نوآوری به بهبود تغییر میکند.
4. Commodity / Utility (خدمت عمومی)
- دیگر نوآورانه نیست، بلکه به یک نیاز عمومی تبدیل شده است،
- همه انتظار دارند وجود داشته باشد؛ تمرکز دیگر بر نوآوری نیست بلکه بر کارایی، قیمت پایین و دسترسی گسترده است.
چرا محور افقی مهم است؟
چون کمک میکند بفهمید:
- کدام مؤلفهها تازه و نیازمند تحقیقاند،
- کدامها آماده تجاریسازیاند،
- و کدام دیگر ارزش ندارد وقت یا بودجهی زیادی صرفشان کنید.
با این دید، میتوانید منابع خود را بهدرستی تخصیص دهید:
- نوآوریها را توسعه دهید، محصولات بالغ را بهینه کنید و خدمات عمومی را برونسپاری کنید.
فرض کنید آکادمی پاکراه بخواهد فرآیند تولید محتوایش را روی نقشه واردلی قرار دهد:
- ایدهپردازی مبتنی بر داده هوش مصنوعی → در مرحلهی نوآوری است (Genesis)،
- سیستم مدیریت نویسندگان → در مرحلهی سفارشیسازی است (Custom)،
- پلتفرم انتشار مقالات در سایت → در مرحلهی محصول تجاری است (Product)،
- هاست و اینترنت → در مرحلهی خدمت عمومی است (Commodity).
به این ترتیب میفهمیم نوآوری واقعی در کجاست و زیرساختها را باید از بیرون تهیه کنیم، نه اینکه برایشان چرخ را از نو اختراع کنیم.
نکات کلیدی برای استفاده از محور افقی
- هیچ مؤلفهای برای همیشه در یک بخش نمیماند؛ همه چیز به مرور به سمت راست حرکت میکند.
- تصمیمات استراتژیک باید بر اساس جایگاه مؤلفه باشد. مثلا:
- مؤلفههای سمت چپ (نوآوری) → نیاز به تحقیق و سرمایهگذاری هوشمند دارند.
- مؤلفههای سمت راست (Commodity) → باید ارزان، پایدار و استاندارد باشند.
- انتقال مؤلفه از چپ به راست طبیعی و ضروری است؛ مقاومت در برابر این روند یعنی توقف در نوآوری.
اشتباهات رایج در محور افقی
- اشتباه گرفتن تکنولوژی جدید با نوآوری واقعی (نوآوری یعنی ارزش جدید برای کاربر، نه صرفا فناوری تازه)،
- تمرکز بیش از حد روی مؤلفههای Commodity و نادیده گرفتن نوآوریها،
- در نظر نگرفتن تغییرات بازار و فناوری که ممکن است جای مؤلفهها را جابهجا کند.
محور افقی نقشه واردلی به شما میگوید هر بخش از کسبوکارتان در کدام مرحله از تکامل است و چطور باید با آن رفتار کنید. همانطور که یک کشاورز نمیتواند بذر، نهال و درخت بالغ را یکسان آبیاری کند، مدیر هم نباید برای همه مؤلفهها یک استراتژی داشته باشد.
چگونه یک نقشه واردلی ترسیم کنیم؟ + مثال در 5 گام
ترسیم نقشه واردلی شبیه به ساختن یک نقشه راه استراتژیک است؛ نقشهای که نشان میدهد کسبوکار شما از چه اجزایی تشکیل شده، هر جزء چقدر برای کاربر ارزش دارد و در چه مرحلهای از تکامل است.
برای ترسیم این نقشه، کافی است پنج گام اصلی را دنبال کنید:
گام ۱: کاربر نهایی و نیاز او را مشخص کنید
هر نقشه باید با درک کاربر شروع شود. بپرسید:
- مشتری من کیست؟
- دقیقاً چه نیازی دارد که باید برآورده شود؟
- چرا این نیاز برایش اهمیت دارد؟

اگر در حال طراحی اپلیکیشن سفارش غذا هستید، کاربر شما فردی است که میخواهد سریع، ساده و مطمئن غذا سفارش دهد.
پس نیاز اصلی او “دسترسی آسان و تجربه بدون دردسر” است.
گام ۲: زنجیره ارزش (Value Chain) را ترسیم کنید
حالا باید مشخص کنید برای برآورده کردن نیاز کاربر، چه مؤلفههایی درگیر هستند. از بالا (کاربر) شروع کنید و بهصورت زنجیروار به سمت پایین حرکت کنید تا تمام اجزای پنهان و آشکار را ببینید.
مثال ادامهدار (اپ سفارش غذا):
کاربر
- ↳ صفحه سفارش
- ↳ سیستم پرداخت
- ↳ دیتابیس
- ↳ سرور و زیرساخت
گام ۳: مؤلفهها را روی محور عمودی قرار دهید (ارزش برای کاربر)
در این مرحله تعیین کنید هر مؤلفه چقدر برای کاربر قابل مشاهده یا تأثیرگذار است. مواردی که مستقیماً تجربه کاربر را شکل میدهند در بالا، و موارد پشتصحنه در پایین قرار میگیرند.
گام ۴: مؤلفهها را روی محور افقی قرار دهید (مرحلهی تکامل)
حالا باید مشخص کنید هر مؤلفه در کدام مرحله از رشد است:
- نوآوری، سفارشیسازی، محصول تجاری یا خدمت عمومی.
- هر مؤلفه را به تناسب بلوغش از چپ به راست روی نقشه بچینید.
در اپ سفارش غذا:
- پیشنهاد هوشمند غذا → سمت چپ (نوآوری)
- سیستم پرداخت اینترنتی → سمت راست (خدمت عمومی)
- اپلیکیشن موبایل → وسط (محصول تجاری)
گام ۵: روابط و فرصتها را تحلیل کنید
بعد از تکمیل نقشه، نوبت به تحلیل و تصمیمگیری استراتژیک میرسد. از خود بپرسید:
- کدام بخشها نوآورانهاند و نیاز به سرمایهگذاری دارند؟
- چه مؤلفههایی را میتوان برونسپاری کرد؟
- چه بخشهایی باید سادهتر، خودکارتر یا حذف شوند؟
اگر متوجه شدید “سیستم پرداخت” در سمت راست نقشه است (Commodity)، دیگر نیازی نیست آن را خودتان بسازید؛ میتوانید از سرویسهای آماده مثل زرینپال یا آیدیپی استفاده کنید. در عوض، انرژیتان را روی بخش نوآورانهتر مثل “پیشنهاد هوشمند غذا” بگذارید.
نکات تکمیلی برای رسم نقشه
- از ابزارهای ساده مثل Miro، Whimsical یا حتی کاغذ و خودکار شروع کنید،
- قرار نیست نقشه زیبا باشد؛ مهم درک و گفتوگوی تیمی است،
- نقشه یک سند ثابت نیست؛ با رشد کسبوکار باید مرتب بهروزرسانی شود،
- در جلسات تیمی از آن استفاده کنید تا همه بفهمند “کجا هستیم و بعد باید به کجا برویم.”
نقشه واردلی به شما کمک میکند تا استراتژی خود را بر پایهی واقعیت، نه حدس و سلیقه طراحی کنید. وقتی این نقشه را بسازید، دیدن مسیر رشد، نقاط ضعف و فرصتهای نوآوری بسیار سادهتر میشود. دقیقاً مثل اینکه در مسیر تاریک، چراغقوهای در دست داشته باشید.
کاربردهای عملی نقشه واردلی در کسبوکار
نقشه واردلی ابزاری است برای “دیدن قبل از تصمیم گرفتن“. به کمک آن میتوانیم بفهمیم چه چیزی در کسبوکار ما در حال رشد است، چه چیزی باید تغییر کند و منابعمان را کجا هزینه کنیم تا نتیجهی بیشتری بگیریم.

در ادامه، مهمترین کاربردهای آن را مرور میکنیم:
1. طراحی استراتژی و تصمیمگیری آگاهانه
با ترسیم نقشه واردلی، مدیران میتوانند بهجای حدس و گمان، بر پایهی واقعیت تصمیم بگیرند.
این نقشه نشان میدهد:
- نقاط قوت و ضعف کجاست،
- چه مؤلفههایی باید ساخته شوند،
- و کدام باید خریداری یا برونسپاری شوند.
یک شرکت تولید نرمافزار با دیدن نقشه متوجه شد که توسعهی سرور داخلی (در سمت راست نقشه) فقط زمان و هزینه تلف میکند، پس تصمیم گرفت از سرویس ابری استفاده کند و تمرکز خود را بر «هوش مصنوعی پیشبینی رفتار مشتری» (در سمت چپ نقشه) بگذارد.
2. مدیریت تحول دیجیتال
در مسیر تحول دیجیتال، بسیاری از شرکتها نمیدانند از کجا شروع کنند. نقشه واردلی کمک میکند مسیر را گامبهگام و اولویتبندیشده از زیر ساخت تا تجربه کاربر ببینند.
یک شرکت خردهفروشی سنتی با استفاده از نقشه واردلی متوجه شد باید ابتدا “سیستم مدیریت کالا” را دیجیتالی کند (زیرساخت در محور پایین) و سپس سراغ “اپ مشتریان” برود (در بالای محور).
3. بهینهسازی سرمایهگذاری و تخصیص منابع
هر سازمان منابع محدودی دارد. با نقشه واردلی میتوان تشخیص داد کدام مؤلفهها ارزش سرمایهگذاری دارند و کدام بهتر است از بیرون تامین شوند.
- یک استارتاپ محتوا محور فهمید که تولید و ویرایش محتوا نقطه تمایزش است (سمت چپ نقشه → نوآوری)،
- اما نگهداری سرور و هاست تکراری است (سمت راست → خدمت عمومی)،
- پس تصمیم گرفت بودجه را روی آموزش نویسندگان سرمایهگذاری کند و سرویس میزبانی را برونسپاری کند.
4. کشف فرصتهای نوآوری
نقشه واردلی دقیقاً نشان میدهد کدام بخش از صنعت هنوز در مراحل ابتدایی یا غیر استاندارد است — یعنی جایی که میتوان نوآوری کرد.
وقتی هنوز پرداخت اینترنتی در ایران عمومی نشده بود، شرکتهایی مثل زرینپال و پیپینگ دقیقاً در همان نقطه وارد شدند که در نقشه واردلی، سمت چپ (مرحله Genesis و Product) قرار داشت.
5. همراستاسازی تیمها و وضوح در تصمیمها
یکی از چالشهای بزرگ سازمانها، تفاوت دیدگاه بین تیمهاست. نقشه واردلی باعث میشود همه اعضای تیم تصویر واحدی از وضعیت فعلی و آینده داشته باشند.
- در یک شرکت فناوری، تیم فنی میخواست زیرساخت جدید بسازد، در حالیکه تیم محصول تمرکزش بر ویژگیهای جدید بود،
- نقشه واردلی نشان داد زیرساخت در مرحله Commodity است و نیازی به بازسازی ندارد — در نتیجه اختلاف نظر حل شد.
6. تحلیل رقبا و پیشبینی تغییرات بازار
با ترسیم نقشه برای کسبوکار خود و رقبا، میتوان دید کدام بخش از بازار در حال اشباع و کدام در حال نو شدن است. این دید کمک میکند تصمیمهای سریعتری درباره ورود، خروج یا تغییر مسیر بگیرید.
- شرکتهای تاکسی اینترنتی میتوانند با نقشه واردلی متوجه شوند که “رزرو آنلاین” به خدمت عمومی تبدیل شده و دیگر مزیت رقابتی نیست،
- اما “تحلیل مسیر با دادههای ترافیکی” هنوز در مرحله Product است و میتواند مزیت جدیدی ایجاد کند.
7. برنامهریزی برای آینده و جلوگیری از عقبماندگی
نقشه واردلی مثل یک “هشدار زودهنگام” عمل میکند. وقتی میبینید بخشی از صنعت به سمت Commodity میرود، میتوانید قبل از اینکه بازار اشباع شود، نوآوری بعدی را طراحی کنید.
- یک شرکت ارائهدهندهی هاست دید که بازار میزبانی ساده اشباع شده است،
- پس بهموقع به سمت سرویسهای ابری (Cloud Services) رفت و پیش از رقبا رشد کرد.
برای تحلیل کسب و کار از چه کسی مشاوره بگیریم؟
تحلیل درست، نقطه شروع هر تصمیم استراتژیک است. اگر نقشه واردلی را درست ترسیم کنید اما مسیر تحلیل و تفسیر آن اشتباه باشد، نتیجه نهایی تفاوت چندانی با نداشتن نقشه نخواهد داشت.
در چنین مرحلهای، مشاوره با افرادی که تجربه عملی در مدیریت استراتژی، مدلسازی کسبوکار و طراحی مسیر رشد دارند، اهمیت زیادی پیدا میکند.
مهندس ایمان پاکراه و تیم متخصصان آکادمی پاکراه با تجربهی واقعی در تحلیل مدلهای تجاری، نقشهبرداری استراتژیک (Wardley Mapping) و تحول دیجیتال، به شما کمک میکنند تا:
- وضعیت فعلی کسبوکارتان را بهصورت دقیق روی نقشه واردلی ببینید،
- مسیر رشد و فرصتهای پنهان را شناسایی کنید،
- و تصمیمهای خود را بر پایه داده و منطق طراحی کنید، نه حدس و احساس.
اگر به دنبال نقشهای روشن برای آینده کسبوکارتان هستید، میتوانید از طریق مشاوره تخصصی آکادمی پاکراه اقدام کنید و مسیر رشد خود را با اطمینان آغاز کنید.
چون وابستگیها، نقاط قوت و ضعف، فرصتهای نوآوری و خطرهای پنهان را آشکار میکند و مانع تصمیمگیری احساسی میشود.
محور عمودی نشاندهنده ارزش مولفهها برای کاربر و محور افقی نشاندهنده مرحله تکامل آنها از نوآوری تا خدمت عمومی است.
استراتژیسازی، تحول دیجیتال، تخصیص منابع، کشف فرصتهای نوآوری، تحلیل رقبا، پیشبینی بازار و همراستاسازی تیمها.

روی دکمه «مشاوره آنلاین» کلیک کنید تا مهندس ایمان پاکراه و تیم آکادمی پاکراه بهصورت آنلاین و کاملاً رایگان راهنماییتان کنند.
مشاوره آنلاین